دکلمه غزل آن پیک نامور با صدای نسرین محمدی
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش می دهد نشان جلال و جمال یار خوش می کند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
مائیم و آستانه عشق و سر نیاز تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک منت خدای را که نیم شرمسار دوست
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ صحبت دولت آن مونس جان ما را بس. عالی بود. دلتان نورانی