دکلمه غزل لعل سیراب به خون تشنه با صدای نسرین محمدی
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است
ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو شاهراهی است که منزلگه دلدار من است
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار من است
طبله عطر گل و زلف عبیر افشانش فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است
باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران کاب گلزار تو از اشک چو گلنار من است
شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آنکه در طرز غزل نکته به حافظ آموخت یار شیرین سخن نادره گفتار من است
با سلام و احترام، شعر پر مغز و دلنشین حافظ با دکلمه فوق العاده شما چه خوش قرین افتاده است.
نظر لطف شماست. بی نهایت سپاسگزارم