دکلمه غزل برو به کار خود ای واعظ با صدای نسرین محمدی
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقه ای است که هیچ آفریده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحت همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی من زان خراب آبادست
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کزین فسانه و افسون مرا بسی یادست
بسیار خوب هر بار بهتر و بهتر موفق باشی
نظر لطف شماست
خسته نباشید. توفیق رفیق راهتان.
سپاس فراوان
سلام. من تو وبلاگم آهنگ غمگین (بیشتر بی کلام) میذارم.
اگه دوست داشتین به من سر بزنین