دکلمه غزل ساقی بیا با صدای نسرین محمدی
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمع سر گرفته دگر چهره برفروخت وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستاد و بر گرفت
هر سروقد که بر مه و خور حسن می فروخت چون تو در آمدی پی کاری دگر گرفت
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت/ تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت. سلام ایامتان قرین نفس های حافظ بزرگ. پاینده باشید و سرفراز.